اگر به اصطلاح معماری مجازی، به عنوان معماری فضای مجازی كه در مقابل فضای واقعی قرار دارد، چیزی فراتر از فضایی كه میتواند به فضای واقعی یا چیزی شبیه آن ترجمه شود نباشد، پس فقط میتواند موضوعی ممكن باشد، نامرتبط با مجازیت، همانطور كه در بالا شرح داده شد. اگر آن به سادگی طراحی یك ارتباط با واسطه باشد، همانند ارتباط با واسطه سیستم هدایت، پس نزدیكی به فضای واقعی میتواند برای فهمیدن، ساده و عامهپسند باشد. یك جواب كافی خواهد بود. در این حالت شبیهسازی فضای چند بعدی در نمایشگر، میتواند برای دستیابی به فضای سه بعدی بر روی پرده نمایش، بر تكنیكهای پرسپكیتو تكیه كند. از سوی دیگر، زمانیكه آزادی فضای سایبر، با احترام به فضای واقعی، تحت فشار است، نتیجه تنها كاهش تنوع فرمی طراحی است. بسیاری از تصوراتی كه به این منظور ساخته شدند اصطلاحا همان چیزیاند كه نواك آن را معماری سیال خواند، تصوراتی كه در حال سقوط به ورطه نوعی فرمالیسم اكسپرسیونیستی است. اگر معماری مجازی زمینهای باشد كه این نوع از طراحی دلخواه را مجاز شمارد، پس از آن چنین به نظر میرسد كه طراحی باید چیزی شبیه اشیاء موجود باشد، برخی چیزهاییكه همانطور كه قبلا هم موجود بودند، ساخته شدند. ممكن است این در محدوده پیشگویی قرار گیرد. لازمه معماری مجازی، مجازی شدن چیزی به درستی است كه اتفاقاً، متوقف نمودن بازی با این گونه آزادی دلخواه و در عوض استخراج، به كارگیری و تخلیه تمام امكانات آن میباشد. این همچنین میتواند به عنوان خواست نبود آزادی در حالیكه آن را نداریم، بیان شود. خواسته معماری مجازی چگونگی حاضر نمودن كامپیوتر و شبكههای كامپیوتری نیست، هرچند كه آنها هم از همان نوع فضای واقعی و یا جهانی مشابه آن بودند. تنها همانطور كه عكسها معماری را تغییر دادند، معماری مجازی هم، معماری را تغییر میدهد. آن هم به صورت حركتی(حمله ای) تند به سوی معماری خواهد بود و به وسیله تفكیك، با احترام به فضای واقعی، چنان خواهد كرد. به جای ارتباط با واسطه ساده برای فهمیدن و ساده برای استفاده كردن، آن طبیعت سازگار كامپیوتری با احترام به اندام انسانی است. احساس پایداری در مقابل آن به عنوان اندامی بیگانه، كه تذكری برای تفكیك تهیه خواهد كرد.
در فیلم درام ویدیویی (ساخته) دیوید كروننبرگ، تلویزیون، فردی را به داخل خود می بلعد. هنرمند، استلارك، به هر بخش از بدن خود حسگرها و شبیهسازهایی نصب میكند كه به اینترنت متصلاند. عملكرد او تركیبی از تكنولوژی و بدن است. از این رو كامپیوترها و سایر رسانههای الكترونیكی، بعدی قابل لمس دارند. ما میتوانیم آنها را حس كنیم، زمانیكه با پوست بدن ما تماس پیدا میكنند. كامپیوتر، بسیار پیش از آنكه به ماشین خالص بدل شود، انگلی فریبنده و منحرف است كه به بدن ما متصل است. وقتی هنگام حركت نوت بوكهایمان را در دست داریم لذت بیسابقهای را از بعد انگلی به دست می آوریم. اینطور به نظر میرسد كه واقعیت زندگی روزمره ما، پیشاپیش بر فضای سایبر استوار شده باشد. به نحوی كه با بدنهایمان، دریافت احساسات لمسی از فضای سایبر را فراهم میكنیم و نه فضای واقعی معماری وشهرها. ما قبلا توسط معماری مجازی احاطه شده و در درون “رحم مانند“ آن حبس شده ایم. در رمانهای «سایبز پانک» فضای سایبر عموما نیمی از حقیقت است، نیمه دیگر مكانی بیقانون و حاشیهای در شهر است. به همین ترتیب، توسعه معماری مجازی، به زوال و افول شهرها و معماری وابسته است. زمانیكه معماران سایبر، در تلاش برای پوشاندن خرقه واقعیت به معماری مجازی، به فرمالیسم ساده متوصل شدند، واقعیت فعال اطراف ما شروع به فروپاشی كرد. این فروپاشی و تغییرات شكل گرفته در بدن ما در اثر تماس با رسانههای الكترونیكی در بسیاری از مباحث معماری مجازی نادیده گرفته شده است. نتیجه، جستجوی فرمالیستی برداشتهایی تصویری است.
معماری مجازی مشكل یك طراحی نیست تا معماری و معمار هركدام بتوانند جوابی برای آن عرضه كنند كه از آن خوشنود باشند. بلكه شرایطی است كه ما میخواهیم در پایان قرن بیستم و از طریق رویارویی جسمی، حسی و تحریكی با كامپیوتر، تحت این شرایط زندگی كنیم. محتملا، آن سئوالی پیچیده و تهدیدآمیز برای معماری و معمار خواهد بود. آن تنها به عنوان خشونتی از این ماهیت است كه معماری مجازی میتواند به شی مجازی تبدیل شود و قدرت تغییر تفكر معماری زمانه را داشته باشد .
A translation from English to Persian for 'Contemporary Architecture Course' Written by Jun Tanaka Translated by Abolfazl Habib
0 نظرات:
ارسال یک نظر