عناصر مجازی درمعماری

بهتر است بین چیزهای ممكن و چیزهای مجازی، همانند ژیل دولوز، تمایز قایل شویم. چیزهای ممكن در مقابل چیزهای واقعی قرار می‌گیرند. اشیاء ممكن فرآیند ادراك را پشت سر می‌گذارند.در حالیكه اشیاء مجازی در نقطه مقابل اشیاء واقعی قرار ندارند. آنها خود از قبل كاملاً واقعی‌اند. بعقیده دولوز، فرآیند شخصیت بخشی به اشیاء مجازی، نه ادراك آنها بلكه تبدیل به واقعیت كردن آنهاست. پس فرق ادراك اشیاء ممكن و واقعیت‌بخشی اشیاء مجازی چیست؟ اشیاء ممكن پس از واقعیت ساخته می‌شوند.
با ترفندی، چیزهای ممكن، شبیه چیزهای واقعی‌ای فرض می‌شوند كه گویی از قبل وجود داشته‌اند، در حالیكه واقعیت‌بخشی اشیای مجازی، به كمك تفاوتها، پراكندگی و تفكیك پیش می‌رود. این شكل از واقعیت بخشی، در اساس كاملا نامرتبط با هویت می‌باشد. به عنوان یك فرآیند، ارتباطی با مشابه‌سازی ندارد. موارد واقعی كاملا متفاوت از موارد مجازی‌‌ای‌اند كه توسط موارد واقعی، واقعیت یافته‌اند. كانسپت‌هایی كاملا مجازی وجود دارند كه به واسطه انواع مختلف تمایز، به واقعیت تبدیل می‌شوند. آنها دسته‌ای هستند كه به عنوان تمایزها ظاهر می‌گردند. كانسپت معماری لوكوربوزیه، دقیقاً چنین شكلی از موضوعات مجازی است.
این، معمولا معماری را به شكل یك سئوال در می‌آورد. طبق نظر دولوز، سئوالات، چند پهلو و مجازی‌اند و جواب‌هایی تولید می‌كنند كه به شرایطشان شباهتی ندارند. اگر اینطور باشد، موجودیت معماری مجازی، موجودیت سئوالاتی است كه باید پاسخ داده شوند. البته سئوالات برای دادن جوابهایی كه از قبل وجود داشته‌اند مطرح نمی‌شوند. سئوالات از قبل مطرح نمی‌شوند و زمانیكه جواب ها پیدا شد نیز از بین نخواهند رفت. درك معماری مجازی، یافتن جوابی برای مشكلات مطرح شده به وسیله دسته‌ای از متغیرها (مانند نیازهای عملكردی، هزینه‌ها، مقیاس و چیزهای دیگر) نیست، بلكه حركتی است به سوی معماری‌ای كه خود سئوال باشد. برای لوكوربوزیه، معماری از آن نوع سئوالات مشكل بود، از همین رو او مجبور به ادامه ساخت جوابهای مختلف در طیف متنوعی از رسانه‌ها شد. كار پیرانزی و نقشه‌های معماران رویاپرداز ، نمونه‌های قابل توجه معماری مجازی به عنوان سئوالاتی از این دست بودند. از اینرو، می‌تواند چنین درنظر گرفته شود كه این سئوالات، ارتباط چندانی با امكان ادراك ندارند. ه بیان دیگر آنها موضوعات ممكن نبودند. در مقابل، نقشه‌های آنها، تفكرات معماری متداول را كمرنگ می‌كرد. آنها فرمی از سئوالات سختی هستند كه امكان آن نوع معماری را پدید می‌آورند. به هر حال تنها زمانی قادر به فرار از قلمرو تشابه و هویت می‌باشد كه تفكر معماری مجبور به انجام چنین چیزی، به وسیله سئوالاتی ناسازگار شود.
همانطور كه در مثال لوكوربوزیه دیده شد، معماری مدرن خود را در این دست سئوالات مشكل، آشكار كرد تا از فرهنگ معماری آزار دهنده قرن 19 رهایی یابد. این به معنای چشم‌پوشی از تمام امكاناتی است كه معماری قبلا به دست آورده بود. سنت غنی سمبولیسم و فرهنگ دكوراتیو، تحلیل رفته و تهی را به تصویر می‌كشد. همزمان مدرنیسم روی طبیعت مادی خود مصالح متمركز شد. خلاصه، چون فرهنگ، محدود و خسته كننده شده بود، توجه، دوباره به قدرت ذاتی مصالح عریان چون فلز، شیشه و بتن معطوف شد.
برای مثال، آسمان خراشهای میس ون در روهه (كه فقط در مونتاژ عكس موجود‌اند و ساخته نشده‌اند) دقیقاً این نوع ازبیان مصالح، از میزان بی‌شكلی هستند. این آسمان خراش‌های شیشه‌ای به عنوان اشیایی قد برافراشته هستند كه در نهایت استفاده و به كارگیری تمامی امكانات ذاتی معماری شیشه‌ای، به دست می‌آیند. بعقیده دولوز، نتیجه این فرآیند استخراج، تصوری ذهنی است. ر نهایت، در پایان تمام این امكانات، ما فهمیدیم كه تصوری ذهنی ساخته‌ایم. فرآیند خویش انتشاری انرژی مجازی متمركز، تصوری ذهنی در این موارد است. دقیقا فرآیند انتشار و خروج است. برای میس، اولین تجارب معماری از این دست، معماری به عنوان تصوری ذهنی بود. فرآیند استخراج به سمت تصور ذهنی هدایت می‌شد، او معماری را به سمت نقطه‌ای سوق داد كه تصوری از قدرت تنها داشت و بیانگر هیچ‌چیز دیگری نبود. بناهایی كه میس مكررا طراحی می‌كرد، در واقع پاسخ‌هایی مختلف، به پرسشی بود كه آن تصور ذهنی، مطرح می‌كرد. در بسیاری از پاسخ‌هایی كه او داده، آسمان خراشهای شیشه‌ای‌اش مصرانه حفظ پایدار موجودیت مجازی‌شان را ادامه دادند، در حالیكه تفاوتهای اساسی در جوابها وجود داشت.


A translation from English to Persian for 'Contemporary Architecture Course' Written by Jun Tanaka Translated by Abolfazl Habib

0 نظرات:

ارسال یک نظر