زبان فارسي در مغرب : وضعيت، بررسي و نقد
روشهاي آموزشي
احمد موسي
(دانشجوي دانشگاه تهران)
زبان، بازتاب ِ تاريخ ِ اجتماعي و فرهنگي يك ملت است، و شايد بتوان گفت زبان مثل سايهاي حوادث تاريخي و اجتماعي و فرهنگي را تعقيب ميكند و از آن بهره ميجويد و از اين نظر تحولات علمي و اجتماعي، براي پرباري زباني و دگرگوني آن لازم و كافي است.
زبان فارسي به عنوان يكي از زبانهاي غني و كهن دنيا و زبان دوم اسلام، به لحاظ گستره واژگاني و تواناييهاي خود، در رديف زبانهاي مهم دنيا جاي دارد و از ارزش شاياني براي انتقال مفاهيم دوستي و معاوني بلند برخوردار است. زبان فارسي امروز بيگمان در ايجاد پيوند دوستي ملل هم جوار و ساير ملتها در تحقق و شكلگيري طرح گفت وگوي ملتها و تمدنها نقش بسزايي ايفا ميكند، و بيش از پيش توانسته است توجه جهانيان را به خود جلب كند و آنها را به انديشيدن در ايجاد روابط و پيوندهاي دوستي با اين زبان تشويق كرده است. زبان فارسي كه عهدهدار برقراري ارتباط بين ملل مختلف دنيا شده، از پويايي ولطافت و شيريني برخوردار است، پشتوانه علمي و فرهنگي و تمدني سرشاري دارد و در زمينه تبادل علوم و فنون و آداب ورسوم پيشقدم است. به همين سبب زبان فارسي در پيشرفت فرهنگي و هنري در زبانهاي ساير ملل و كشورها تأثيرگذار بوده است.
پس اگر از جنبههاي فرهنگي، ادبي، علمي، و تمدنهاي كهن جهاني به اين قضيه بنگريم، ضرورت آموزش زبان فارسي و ياد دادن آن به غيرفارسيزبانان ِ مشتاق كه شمارشان درسطح جهان بسيار است، محسوس ميگردد.
بسيارند انسانهاي شيفته و فرهيختهاي كه با تمام وجود مشتاقاند زبان كهن و شيرين و غني فارسي را بياموزند تا بتوانند ضمن بهتر و بيشتر آشنا شدن با آداب و رسوم مردم اين سرزمين، از ادبيات غني و كمنظير و گنجينههاي گوناگون ِ فرهنگي و باستاني ِ آن باخبر شوند.
دانشجويان و فرهيختگان مغربي از جمله كساني هستند كه آغوش خود را براي زبان فارسي گشودهاند و با اشتياق و علاقه خاصي به آموختن اين زبان شعر و عشق روي آوردهاند.
آنچه دراين مقاله خواهد آمد، نگاهي است كوتاه و گذرا به پيوندهاي تاريخي و فرهنگي دو كشور ايران و مغرب و سابقه و پيشينه زبان فارسي دراين كشور، و پس از آن به بررسي آموزش زبان فارسي دردانشگاههاي مغرب پرداخته خواهد شد. آنگاه درباره شيوههاي آموزشي و نقد آن سخن به ميان خواهد آمد و در اين زمينه پيشنهادات و نظرات مناسب و كارآمد ارائه خواهد شد.
پيوندهاي فرهنگي ايران و مغرب
آغاز روابط ايران و مغرب به سپيده دم تاريخ ميرسد و در دوره اسلامي قوت ميگيرد. از روزهايي كه نور اسلام بر مشرق زمين تابيد، «مغرب» به صورت قلعه استوار براي اسلام درآمد و بدين ترتيب دستهايش را به روي گروهي از مبلغان اسلام گشود و ازهمان زمان روابط دوجانبه ايران و مغرب و داد و ستد علمي و فرهنگي و هنري آنها آغاز شد. سفرنامه ابن بطوطه جهانگردِ صاحب نام مغربي كه بسياري از قسمتهاي ايران را از نزديك ديد، گواهي بر وجود اين رابطه است.
زبان فارسي هرچند در تاريخ مغرب و در فرهنگ و ادبيات سالهاي دور اين منطقه منزلت و جايگاه چنداني نداشت و در واقع در طي روزگاران طولاني، مغرب از وجود زبان فارسي محروم بود، ولي امروزه در اين سرزمين تعداد كساني كه با زبان و ادبيات و فرهنگ ايراني انس و الفتي دارند، رو به افزايش است.
تاريخ روايت ميكند كه دانشمندان مغربي در طي مسافرتهاي خود به مشرق زمين و به خصوص به ايران براي كسب علم، از ديرباز با زبان و فرهنگ ايران سر و كارداشتهاند و در اين راستا دانشمندان و علماي مغرب سعي داشتهاند زبان فارسي را فرا گيرند و بدان سخن گويند و مطلب بنويسند، تا بتوانند ازدرياي متلاطم علم و فرهنگ اين خطه بهرهمند شوند. بدين ترتيب روابط علمي و فرهنگي بين علماي مغرب و ايران روز به روز گستردهتر ميشد. كساني كه در اين سفرهاي علمي و زيارتي صاحب توشه بودند، افزونتر از آن هستند كه بتوان برشمرد؛ اما از مشاهير آنان، ابن بطوطه (703ـ779 ق.) سفرنامهنويس و جغرافيدان و جهانگرد بزرگ جهان اسلام است كه پنج بار ايران را ديد و زبان فارسي را آموخت و زني ايراني را به همسري خويش برگزيد. او با دقت و موشكافي، تمام جنبههاي زندگي ايرانيان آن زمان را توصيف كرده و با اشاره به مراكزعلمي ومدارس بزرگ نيشابور، اين مراكز را با مراكز علمي مغرب، مخصوصاً مدارس شهر فاس، مقايسه كرده است.
شيخ ابراهيم التادلي كه مدتي درمشرق به سر ميبرد، چنان كه از نسخههاي كتاب وي درباره موسيقي مغربي برميآيد، با زبان فارسي آشنا بود و يك فرهنگ فارسي هم تأليف كرد.
پس از استقلال مغرب در سال 1335 ش. و به موازات و همزمان با برقراري مجدد روابط سياسي بين ايران و مغرب، روابط فرهنگي و علمي و اقتصادي نيز در مرحله تازهاي قرارگرفت، و ما امروز به فضل ابراز علاقه دو طرف، شاهد بهبود و ارتقاي سطح روابط دو كشور در همه زمينهها هستيم. يكي از نتايج گسترش سطح روابط فرهنگي و علمي، اقدام دانشگاه محمد پنجم رباط در سال 1340ش. براي افتتاح كرسي زبان فارسي در دانشكده ادبيات و علوم انساني بود. در دانشگاه مذكور كرسي ديگري به نام ادبيات تطبيقي وجود داشت كه در آن ادبيات فارسي نيز تدريس ميشد.
وضعيت كنوني زبان فارسي در مغرب
در دانشگاه مغرب كرسي زبان فارسي و يا رشته ايرانشناسي يا شرقشناسي كه تدريس زبان فارسي غالب دروس آن را تشكيل دهد، وجود ندارد، ولي در برخي از دانشگاهها هماكنون دانشجويان رشته زبان و ادبيات عربي و معارف اسلامي موظفاند يكي اززبانهاي شرقي، يعني فارسي، عبري، و000 را انتخاب كنند و به مدت دو سال، هفتهاي دو ساعت، آن درس را بگذرانند. عملاً دانشجويان به اين دليل كه زبان فارسي زبان دوم اسلام است و با فرهنگ و تمدن كهن و اسلامي پيوستگي دارد و بدون آگاهي از اين زبان امكان شناخت كامل اين تمدن بزرگ ميسر نميگردد، ترجيح ميدهند زبان فارسي را انتخاب كنند. آنان به اين زبان عشق ميورزند و نگاهي به تعداد آنان كه هماكنون اين زبان را فرا ميگيرند، ميتواند دليل روشني بر صدق اين مدعا باشد.
علاوه بر دانشگاه محمد پنجم در رباط (كه در آن در حدود يكصد دانشجو زبان فارسي را ميآموزند) در پنج دانشگاه ديگر نيز زبان فارسي آموزش داده ميشود، از جمله دانشگاه شعيب الدكالي در شهر الجديده (حدود ششصد دانشجو)، دانشگاه فاس سابيس (حدود دويست دانشجو)، دانشگاه سيدي محمد بن عبدالله (حدود دويست دانشجو)، دانشگاه المولي اسماعيل در شهر مكناس (حدود سيصد دانشجو)، و دانشگاه عبدالمالك السعدي در شهر تطوان (حدود سيصد دانشجو).
بررسي و نقد شيوههاي آموزشي زبان فارسي در مغرب
درباره آموزش و يادگيري زبان فارسي در مغرب شايد ذكر اين نكته خالي از لطف نباشد كه انگيزه دانشجويان مغربي در فراگيري اين زبان و استعدادي كه از خود نشان ميدهند چشمگير و درخور توجه است. اين مسئله يعني انگيزه، همچنان كه متخصصان معتقدند، يكي از عوامل مهم در ميزان فراگيري زبان است كه در نحوه تدوين مواد درسي، انتخاب روش، نحوه ارزشيابي، اثرات بسيار دارد و بسياري آن را عامل موفقيت و شكست ميدانند؛ ولي اين فرصت محدود به هيچ وجه كافي نيست تا دانشجويان در طي دو سال كه درس فارسي را ميآموزند تسلط كافي بر اين زبان بيابند. شايد يكي ازدلايل اين مشكل و معضل، ضعف و نارسايي روشهاي آموزشياي باشد كه در تدريس زبان فارسي در مغرب اتخاذ ميشود. در ارتباط با شيوههاي آموزش در مغرب ملاحظه ميشود كه استادان از روش يكسان استفاده نميكنند، بلكه طبق صلاحديد خويش كتابي و متوني را معرفي ميكنند كه مرجع و منبع درس آنها قرار ميگيرد و بيشتر كتابهاي «آزفا» مورد قبول و پسند آنان قرار گرفته است و منبع اصلي درس آموزش زبان را تشكيل ميدهد.
بر صاحبنظران پوشيده نيست كه پويايي روشهاي گوناگون آموزشي و اتكاي آن بر پايههاي استوار علمي و حساب شده، در جريان رشد يادگيري و ارتقاي سطح فراگيري دانشآموختگان، تأثير عمده دارد و اين مسئله نيازمند تلاش متخصصان و كارشناسان اين حوزه در تدوين و طراحي و به كارگيري شيوههاي نوين است.
متخصصان اعتقاد دارند كه شيوه آموزشي و فعاليتهاي كلاس براي آموزش زبان دوم بر پايه هدف و نياز زبانآموز برگزيده ميشود. به علاوه متغيرهاي مربوط به زبانآموز، از قبيل شخصيت، شناخت، زبان مادري، سن، و هم چنين امكانات آموزشگاه و توانايي استاد در انتخاب شيوه آموزش و فعاليت كلاس و موضوع متون درسي مؤثرند. لذا لازم است براي متصديان كار آموزش زبان از آنچه به عنوان كتاب و مطالب درسي دربازار موجود است، مناسبترين ابزار آموزشي را در خور زبانآموزان خود فراهم سازند.
نتيجه اين كه نيازمبرم آموزشگاههايي كه به امر آموزش زبان فارسي ميپردازند يا دانشگاههايي كه در آنها زبان فارسي تدريس ميشود، تهيه كتابهاي درسي جديد مناسب و متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعي زبانآموزان يا دانشجويان و ارائه شيوههاي گوناگون تدريس مناسب و متناسب با نياز دانشجويان و برخورداري از راهكارهاي نوين و مدد جستن از فناوري مدرن آموزشي و كمك آموزشي است.
بنابر آنچه گفته شد فكر ميكنم اگر تمام خصوصيات و نكات ياد شده دركار برنامهريزي و تهيه روشهاي جديد و كارآمد مد نظر استادان و معلمان مغربي باشد، بيترديد در راه آموزش ونشر و گسترش زبان فارسي و بهتر ياد دادن آن موفق خواهند شد و از عهده اين مهم به خوبي برخواهند آمد. در اينجا ذكر اين چند نكته مهم به نظر ميرسد:
1. در روشهاي اتخاذ شده، از زبان واسطه در ترجمه لغات و انتقال مفاهيم، فقط در موارد ضروري استفاده شود.
2. تأكيد بر آموزشهاي شفاهي و تقليد و تمرين و تكرار باشد.
3. استفاده از وسايل كمك آموزشي از قبيل فيلم و سيدي و اسلايد و نوار كاست و000 بسيار مؤثر است.
4. براي آشنايي دانشجويان با مكالمه عاميانه از روش مشاهده و ايجاد ارتباط نزديك و مستقيم (در حد امكان) با اماكن و مردم استفاده شود.
5. در اين روش احساس مسئوليت و تجربه و دلسوزي استاد و معلم نقش مهمي دارد.
در پايان بايد گفت كه استادان و عهدهداران تدريس زبان فارسي در مغرب با وجود مشكلات و موانع و بيبضاعتي، با دلسوزي تمام و اشتياق و عشق كمنظير تمام تلاشهاي خود را جهت ارتقاي سطح دانشجويان و بهتر ياد دادن اين زبان ميكنند و از چيزي دريغ نميورزند. از سوي ديگر آنان براي راه انداختن كرسي زبان و ادبيات فارسي و تعميم آن در بقيه دانشگاههاي مغرب و هم چنين برطرف كردن مشكلات تلاش ميكنند. لذا انتظار ميرود كه همه مسئولان ذيربط جمهوري اسلامي ايران مخصوصاً در سطح رسمي همكاريهاي خود را نسبت به تحقق بخشيدن اهداف مرسوم و پيشبيني شده افزايش دهند.
در جهت تعميق روابط فرهنگي و علمي و دانشگاهي بين دو كشور، در نظر گرفتن سفرهاي علمي به قصد گفت وگو و تبادل نظر با مقامات دانشگاههاي مغرب لازم به نظر ميآيد. هم چنين دعوت از استادان مغربي زبان فارسي و دانشجويان ممتاز و علاقهمند براي شركت در دورههاي كوتاه و بلندمدت دانشافزايي، و فراهم ساختن فرصتهايي براي مطالعه و پژوهش و تحقيق براي بالا بردن سطح علمي استادان و برخوردار كردن آنان از آخرين و تازهترين اطلاعات در حوزه زبان و ادبيات و فرهنگ ايران، نتيجه پرباري خواهد داشت.
0 نظرات:
ارسال یک نظر